موقعیت جغرافیایی و لجستیکی ایران از دیرباز موردتوجه جهانیان، بهخصوص قدرتهای بزرگ دنیا و رقبای منطقهای بوده و همواره بهعنوان یک برگ برنده در تعاملات بینالمللی و دست برتر ایران در چانهزنیهای سیاسی و اقتصادی ایفای نقش کرده است؛ اما سؤال کلیدی و چالشی که اکنون مطرح است اینکه آیا همچنان این موقعیت برتر لجستیکی ایران برقرار است؟ و همچنان کشورهای منطقه و دنیا به موقعیت سوقالجیشی ایران وابستهاند؟ باکمال تأسف باید پاسخ این سؤال را منفی دانست! هرچند که هنوز نیز در خیلی از جلسات دولتمردان و نشستهای تخصصی همچنان بر دست برتر موقعیت جغرافیایی ایران تأکید میشود؛ اما واقعیت چیز دیگری است.
در این زمینه مجتبی سلیمانی سدهی کارشناس صنعت حملونقل معتقد است: موقعیت برتر لجستیکی، یک موهبت خدادادی برای یک کشور است ولی دائمی نیست و اگر کشوری آن موهبت را قدر نداند و آن را به فعل درنیاورد؛ قطعاً بهزودی آن برتری را از دست خواهد داد.
این تفکر برخی مسئولان ما بهشدت اشتباه است که فکر میکنند همچنان ایران بهترین موقعیت جغرافیایی را در منطقه دارد. متأسفانه با غفلت از تحولات سریع پیرامونی که طی چند سال اخیر اتفاق افتاده است، حسابی در خواب خرگوشی فرورفتهایم و اگر هرچه سریعتر از این غفلت زدگی به خود نیاییم، بهزودی جا ماندن همیشگی از قافله توسعه و پیشرفت را نظارهگر خواهیم بود.
طی چند دهه اخیر که ما درگیر تنازعات و کشمکش با کشورهای مختلف (مخصوصاً آمریکا و کشورهای عربی) بودهایم و در باد موقعیت برتر کشورمان و نعمتهای خدادادی این سرزمین خوابیدهایم؛ طرفهای مقابل با سرمایهگذاریهای هنگفت، ایران را از یک کشور کانونی و هاب که زمانی در مسیر پنج کریدور اصلی ترانزیت و حملونقل بینالمللی قرار داشت به یک کشور منفعل و بیتأثیر در تعاملات تجاری بینالمللی و منطقهای تبدیل کردهاند.زمانی که به پروژههای بهرهبرداری رسیده لجستیکی در اطراف ایران دقت میکنیم می بینیم شکلگیری هابهای لجستیکی جبل علی امارات، حمد قطر، صلاله و صحار عمان، گوادر پاکستان، مسیر دریایی باکو-ترکمنباشی از دریای خزر، مسیر ریلی چین-اروپا از شمال دریای خزر و مسیرهای انتقال خطوط لولهای که از عراق و سوریه و نیز در شمال و جنوب کشور کشیده شده است.
به گفته سلیمانی نگاهی به تحولات و زیرساختهای لجستیکی شکلگرفته در کشورهای همسایه طی دو سه دهه اخیر نشان میدهد که تقریباً تمامی خطوط اصلی تجارت در منطقه (اعم از خطوط لوله، خطوط ریلی، مسیرهای دریایی و هوایی) به نحوی توسعهیافتهاند که ایران در رینگی واقعشده است که کاملاً قابل دور زدن است. چنانچه این خطوط تجاری جدید بهصورت شماتیک روی نقشه بیایند، عمق فاجعه در مورد آینده کشورمان جلوی چشمانمان خواهد بود.
اگر ده سال پیش میگفتیم با اصلاح رویکردها و انجام سرمایهگذاریها میتوانیم موقعیت استراتژیک کشور را در منطقه احیا کنیم و بهنوعی امکان جبران مافات وجود داشت؛ باکمال تأسف اکنون بهسختی میتوان چنین ادعایی کرد.
اکنونکه صدها میلیارد دلار صرف شکل دادن زیرساختهای لجستیکی به شکلی که ایران دور زده شود، شده است؛ بسیار سخت و تقریباً ناممکن است که ایران بتواند (لااقل نیازمند ارادهای پولادین و سرمایهگذاریهای دهها میلیارد دلاری است) به مقابله باآنهمه سرمایهگذاریهای صورت گرفته برخیزد.
و اینها همان فرصتهای ازدسترفته و هزینههای ناملموس و غیرمستقیمی است که سالها انزوا از تعاملات و مناسبات بینالمللی (چه به خاطر تحریمهای خارجی و چه به خاطر فرصت سوزیهای داخلی) بر کشور تحمیلشده و آثار و تبعات آن حتی چندین برابر هزینههای سنگین مستقیم، بر کشور و بهخصوص نسلهای آینده هزینه تحمیل خواهد شد.
اتمام امکانات و فرصتهای موجود جهت تبدیلشدن کشور به یک مرکز لجستیکی
به باور سلیمانی سدهی متأسفانه ایران به هر حال ایران نتوانسته از این موهبتهای الهی و سابقه دیرین در امر لجستیک و بازرگانی به نحو مناسبی بهره ببرد حتی میتوان اذعان کرد طی یکصد سال اخیر هیچگاه توسعه لجستیک و بازرگانی، نهتنها در صدر اهداف و برنامههای این کشور قرار نداشته است بلکه حتی در حد مقدورات خود نیز بدان توجه نشده است.
درحالیکه دغدغه اصلی دهههای اخیر نظام برنامهریزی کشور، توسعه صنعتی کشور بوده و هرچه برنامههای توسعه بیشتر رنگ و بوی صنعتی میگرفتهاند بیشتر موردتمجید و تعریف بودهاند؛ برخی کشورهای همسایه با درک درست شرایط محیطی و آیندهنگاری صحیح، بهطور شایستهای از موقعیت منحصربهفرد منطقه خاورمیانه در جهت توسعه لجستیک و تجارت خود بهره بردهاند. بهگونهای که امروزه دنیا، کشور نفتخیزی همچون امارات را نه به خاطر چاههای نفتش بلکه به خاطر هاب لجستیکی بودنش میشناسد.
این کارشناس در خصوص قابلیتهای لجستیک همسایگان ایران نیز یادآور شد: زمانی که قابلیتهای بالقوه ایران را با دو کشور همسایه یعنی ترکیه و امارات (که اتفاقاً امروزه بهعنوان کشورهایی لجستیکی و نه صنعتی در جهان شناخته میشوند) مقایسه میکنیم. میبینیم کشور امارات هماکنون بهعنوان یک هاب تجاری و لجستیکی برجسته در منطقه و جهان شناخته میشود. ایجاد تنها شهر لجستیکی دنیا در امارات (شهر لجستیکی دبی)، ساختن بزرگترین بندر ساخته دست بشر (بندر جبل علی)، ساخت یکی از بزرگترین فرودگاههای دنیا (فرودگاه آل مکتوم) و بسیاری از نمونههای موفق دیگر در کمتر از نیمقرن عمر این کشور، باعث شده تا کشور امارات که به لحاظ موهبتهای خدادادی و طبیعی کمترین مزیتهای لجستیکی را در خود داشته است، طی سه دهه اخیر رشدی چشمگیر در ایجاد و بهرهبرداری از زیرساختهای لجستیکی داشته باشد. بهگونهای که اکنون کشور امارات بهعنوان یکی از اصلیترین هابهای لجستیکی دنیا شناخته میشود. نکته قابلتوجه اینکه امارات در حالی بهعنوان هاب لجستیکی منطقه و دنیا مطرح است که برخلاف ایران در حوزه حملونقل زمینی (جادهای و ریلی) هیچ مزیتی نداشته و به علت وسعت اندک و اقلیم نامناسب آن کشور، زیرساختهای مناسب برای حملونقل زمینی در این کشور ایجاد نشده است و بهسختی و هزینه زیاد قابل ایجاد است. گرچه در این حوزه نیز امارات سرمایهگذاریهای قابلتوجهی داشته و تا سال چند سال آینده راهآهن سراسری این کشور با سرمایهگذاری بالغبر ۱۴ میلیارد دلار به بهرهبرداری خواهد رسید.
کشور ترکیه نیز که نسبت به امارات دارای مزیتهای لجستیکی طبیعی زیادی است؛ اما در مقابل ایران ضعیفتر است. این کشور توانسته با توسعه زیرساختهای لجستیکی خود (همچون بنادر، راهآهن و شبکه جادهای) و بهکارگماری ناوگان مناسب به یکی از مهمترین کشورهای ترانزیتی تبدیل شود. موقعیت جغرافیایی کشور ترکیه بهگونهای است که این کشور را در مسیر حملونقل شرق به غرب (و بالعکس) قرار میدهد. ازاینرو تقاضای سفر (مسافر و کالا) در این کشور بهشدت زیاد است؛ بهگونهای که این کشور به یک مسیر ترانزیتی برای حمل کالاهای تجاری بین قاره آسیا و اروپا شده است. دولتمردان ترکیه با درک این موضوع به بهترین نحو از این مزیت استفاده نموده و شاهد گسترش صنعت لجستیک و حملونقل در این کشور علیالخصوص در سالهای اخیر بودهایم. مقایسه شاخصهای جابجایی و حملونقل این کشور با ایران بیانگر فاصله قابلتوجهی است.
این کارشناس صنعت حملونقل درنهایت گفت: حال زمان آن رسیده که مسئولان به چند پرسش اساسی زیر پاسخ دهند در گانم اول باید مسئولان بگویند آیا زمان آن نرسیده تا با یک بررسی جامعومانع استراتژی توسعه اقتصادی کشور را موردبازنگری جدی قرار دهیم؟ آیا زمان آن فرا نرسیده بهجای رشد و تصحیح عدد و رقمهای برنامههای پنجساله جدید در مقایسه با برنامههای پنجساله قبلی، ماهیت و اساس آن برنامهها را مورد اصلاحات ساختاری قرار دهیم؟ آیا زمان آن فرانرسیده بهجای اینکه کماکان دنبالهروی برنامههای توسعه دهه ۴۰ و ۵۰ باشیم (که در آنها توسعه صنعتی کشور بالاترین اولویت را داشته است)، «طرحی نو دراندازیم» و مبنای توسعه اقتصادی کشور را بازتعریف کنیم؟ آیا واقعاً توسعه اقتصادی کشور از مسیر توسعه صنعتی اتفاق میافتد یا مسیرهای دیگری چون توسعه معدنی، توسعه کشاورزی، توسعه گردشگری و از همه مهمتر توسعه لجستیکی نیز وجود دارند که ممکن است ما را سریعتر به اهداف تعریفشده در افق ۱۴۰۴ برسانند؟