کورش عبدی، دانش آموخته معماری با حدود ده سال تجربه طراحی در دفتر معماری شخصی. تز رساله Phd وی در زمینه ” مدل های طراحی زایان ” یا Generative Design است و در همین راستا، فرآیند طراحی نیز در دفتر وی به صورت یک “مدل مولد ارتباطی” در فضایی میان “امکان سنجی فرمهای طبیعی- پردازشی” و “کاوش ایدههای پاسخگو در معماری” تجربه میشود.
نقش معماری در ایجاد هویت مکانی و فرهنگی از نظر شما چیست؟
این نقش به بهترین شیوه توسط نظریهپردازان این زمینه، خاصه با روشهای پدیدارشناسانه تبیین شده؛ اما برای من برآیند نظریه پاتریک شوماخر و بیل هیلیر، در تجربه طراحی بسیار آموزنده بود. به نظر شوماخر، معماری، هنر سازمان دادن رفتار انسان در فضاست و در نظر هیلیر الگوهای همجواری فضاها در ساختمانها با ارتباطات اجتماعی میان افراد و فعالیتهای آنها انطباق مییابد. در این دیدگاه ساختمانها (معماری) از دو روش به موضوعی اجتماعی و فرهنگی تبدیل میشوند : از طریق تعریف “روابط میان فضاها” ( تعریف ارتباط میان فعالیتها) و ترکیب ” فرم و سطوح” به صورت نمادهای فرهنگی و زیبایی شناسی. در نتیجه ارتباط میان اجزای “فرم و فضا” ( Configuration ) بازتاب ارتباط میان افراد و فعالیتهای آنها است؛ چرا که معین میکند چگونه و چه زمانی، برخورد، گردهمایی، تعامل و… رخ دهد یا ندهد و درنتیجه هویت فردی و اجتماعی در این رویدادها شکل میگیرد.
لطفا درباره پروژههای درمانی و بیمارستانی و چالشهایی که در این دست فضاها معماران با آن مواجه میشوند، بگویید.
در ابتدا اینگونه به نظر میرسد که الگوهای استاندارد و مشخص فضاهای درمانی، بیش از سایر کاربریها سبب محدودیتهایی در جهت ایجاد فضاهای مطلوب و تعریف رابطه مناسب با فضاهای شهری همجوار خود میشود. در تجربه طراحی ما، پروژه یک درمانگاه تخصصی قلب در اصلیترین شریان شهری مشهد (بلوار وکیلآباد) تعریف میشد که با طراحی خطوط نرم و سیال، ارتباط فضای باز پروژه در لبه شهری خود با فضاهای همجوارش بهبود مییافت. همچنین تلاش کردیم با بازتعریف چیدمان مرسوم فضای انتظار مرکزی، ضمن تفکیک فضایی حوزه درمان، کیفیت لازم به فضای حضور و انتظار مراجعهکنندگان به سبب همجواری با فضاهای باز فراهم آید. الگوهای فرمی از دیگر چالشهای پیش روی طراحان در این زمینه هست به همین سبب نیز چالش اصلی در پروژه ما طراحی درمانگاهی بود که شبیه درمانگاه نباشد!
در پرونده کاری شما پروژه های مسکونی نیز وجود دارد اصولا در پروژههای مسکونی به چه مواردی با توجه به فقر فضای سبز و عمومی میتوان برای بهبود وضع سلامت ساکنان اندیشید؟
فشردگی فضاهای زیستی و تعیین مرز مشخص در قوانین شهرسازی، توده و فضای معماری را در مقابل یکدیگر قرار داده تا در “تعامل”. از اینرو متفاوت با معماری گذشته، فضاهای باز، درونی نمیشوند و حس تعلق در کاربر آنها برنمیانگیزند. هدف ما در طراحی، ایجاد تعامل میان این فضا و توده هست… همچنین به قول میرمیران کاستن از ماده و افزودن به فضا. در نتیجه، پایداری زیست محیطی و اجتماعی، و به تبع آن ایجاد فضاهای مطلوب زیستی که یکی از پارامترهای آن حفظ و نشر سبزینگی است، دستآورد حس تعلق ما به این فضاهای درونی شده خواهد بود. به نظر من مسئله پیش روی معمار،کاربر و کارفرما در این زمینه چگونه بیشتر نساختن خواهد بود! چنانچه فضاهای ساخته نشده در معماری (فضاهای باز، نیمه باز، بالکن ها و وویدها) برای کاربر ارزشمند باشد، برای کارفرما هم هدف خواهد شد.
معماری حال حاضر مشهد تا چه اندازه با اقلیم این شهر مطابقت دارد؟
اگر درباره معماری این شهر قرار باشد سخن بگویم ترجیح خواهم داد آن را به صورت یک کل در نظر آورم و عدم توفیق انطباق آن با اقلیم را نیز دستآورد مسائل اساسی آن بدانم. در یک روش پرداخت به موضوع از دیدگاه لومن استفاده می کنم که جامعه را متشکل از سامانه های مختلفی از قبیل اقتصاد، قانون، سیاست، آموزش، مذهب، علم و هنر می داند. هر یک از این سامانه ها دارای کدهای دوگانه منحصر به خود هستند ( برای مثال در اقصاد: سود و زیان). زمانی یک جامعه روال مطلوب خواهد داشت که مسائل به وجود آمده در هر سامانه به صورت سریع به کدهای سامانههای دیگر تبدیل و پاسخ یابند. برای مثال برای حل کمبود فضاهای آموزشی، در سیاست برنامه ای جهت اختصاص بودجه تدوین و سامانه اقتصادی پاسخگو باشد. به نظر میرسد مسائل معماری مشهد و زیر مجموعه آن موضوعات اقلیمی ( مصرف انرژی در فرآیند ساخت، الزام آیین نامه های انرژی، به روز رسانی طرحهای جامع و تفضیلی، الگوهای فرمی و ساخت منطبق و…) ریشه هایی بیرونی در سامانه های سیاست، قانون و اقتصاد دارند به تبع آن کدهای دوگانه معماری شامل “فرم و عملکرد” پاسخ مناسبی به تنهایی فراهم نمیآورند.