اگر در این شهر زلزله آمد …
اکنون که حدود ده سال از آن واقعه میگذرد، ظاهرا همه چیز یادمان رفته و راه کم و بیش، به همان منوال، سپری میشود. سرعت مقاوم سازی خانهها طی چند سال اخیر، همیشه خوب ارزیابی شده است اما وقتی زلزلهای ۵ ریشتری زمین را میلرزاند باز هم چند نفری از هموطنانمان را از دست میدهیم یا حداقل چند خانواری، بیخانمان میشوند!
صبح بود! حدود ساعت ۵.۵؛ دلآشوبه داشتم. انگار داشت اتفاقی میافتاد. فکر میکردم قیامت نزدیک است. صدای جیغ بچهها، لحظهای خاموش نمیشد. دائم آن را میشنیدم. انگار توی سرم بود! داخل رخت خواب از این پهلو به آن پهلو میچرخیدم. چیزی اذیتم میکرد که نمیدانستم چیست! یکی دو ساعتی به همین حال باقی ماندم. آنقدر اذیت شده بودم که تنم خیس عرق بود…
از داخل حال، صدای روشن شدن تلویزیون به گوش میرسید. اهالی خانه در حال جنب و جوش بودند. پدر میخواست برای رفتن سر کار، آماده شود. مادر داشت بچهها(محمد رضا و احمد، برادران کوچکترم) را صدا میزد که بیدار شوند و سر درس و مشقشان بروند. همیشه این فضا در خانه ما، سر و صدای خاصی به همراه داشت. “محمد رضا” بیدار نمیشد، احمد هم از بس دوست داشت بخوابد، ادای گریه کردن درمیآورد تا رهایش کنند و کسی ; کارش نداشته باشد. من هم داخل رخت خواب به چیزی فکر میکردم که اذیتم میکرد اما نمیدانستم چیست؟! …
ناگهان همه ساکت شدند. معلوم بود همه سرها به سمت تلویزیون چرخیده است! گوینده خبر تلویزیون یک جمله گفت: زمینلرزهای به شدت ۶٫۶ریشتر بامداد امروز ساعت ۵:۲۶،شهر بم و مناطق اطراف آن در شرق استان کرمان را لرزاند.
داستان زلزله بم این طور آغاز شد. صبح یک روز سرد زمستانی در کویر، مردمی که قرار بود برخیزند و کارهای روزمره را پی بگیرند، برنخواستند. همهشان آرام خوابیده بودند. آنقدر خسته بودند که خدا برایشان استراحتی ابدی فراهم کرده بود. تعداد این افراد مطابق آمار رسمی، ۲۶٬۲۷۱اعلام شد که ۳۰ هزار مجروح و تعداد بسیار زیادی بیخانمان باید به خسارات وارده، اضافه شود. در زلزله بهم، ۹۰ درصد از سازههای شهر، ویران شد.
کارشناسان تعداد واقعی قربانیان را به مراتب بیشتر از میزان اعلام شده می دانستند. یازدهم دیماه همان سال، خبرگزاری ایلنا به نقل از عباس اسماعیلی، رئیس وقت شورای شهر بم نوشت: با توجه به اینکه در برخی مناطق بم ۱۰۰ درصد منازل بر اثر زلزله تخریب شدهاند، به نظر من تعداد تلفات بیش از ۵۰ هزار نفر است. در روزهای اول هر کس به فکر تدفین عزیزان خود بود و بوسیله لودر گودالهائی ایجاد میشد و اجساد به طور دسته جمعی به خاک سپرده میشدند و کسی در آمارگیری دخالت نداشت.
اکنون که حدود ده سال از آن واقعه میگذرد، ظاهرا همه چیز یادمان رفته و راه کم و بیش، به همان منوال، سپری میشود. سرعت مقاوم سازی خانهها طی چند سال اخیر، همیشه خوب ارزیابی شده است اما وقتی زلزلهای ۵ ریشتری زمین را میلرزاند باز هم چند نفری از هموطنانمان را از دست میدهیم یا حداقل چند خانواری، بیخانمان میشوند!
غیر از این چند ماه که فشارهای اقتصادی برکشورمان چند برابر شده، در سالهای قبل از ۹۱، از نظر درآمد ارزی مشکل نداشتیم و می توانستیم مقاوم سازی خانه ها را با سرعت بیشتری پیش ببریم. به هیمن دلیل بهانهای در این زمینه پذیرفتنی نیست زیرا نفت بشکهای ۱۴۰ دلار هم به فروش رفت. اما چه شد که با وجود این همه منابع مالی و پیمانکار ساختمانی که از بیکاری مینالند، بازهم زلزله اهر و ورزقان، تلفات گرفت و بیخانمان بر جای گذاشت یا چه شد که زهان لرزید و عدهای دیگر ; از هموطنانمان آواره شدند؟
مسوولان، فعالان صنعت ساختمان، اصحاب رسانه، همه و همه ما در این زمینه چقدر مسوول بودهایم؟ چه آنها که با غرض ورزی انتقاد کردند و چه آنها که همه چیز را گل و بلبل نشان دادند، چقدر در زمینه مقاوم نشدن ساختمانها و جان باختن هموطنان، مقصریم! چه برنامه و با چه میزان اثر بخشی در زمینه مقاومسازی انجام دادهایم؟ آمارهایمان فقط برای دادن بیلان کاری بوده یا اثربخشی هم داشته است؟
این سوالات برای امروز که سالروز واقعه تاسفانگیز بم است و به نام روز ملی ایمنی دربرابر زلزله نامیده شده، مطرح میشود اما همیشه پیش روی ماست؟ صنعت ساختمان دارای تبادل مالی (میگویند ترنول اما نمیدانم این کلمه از کجا آمده) بالاست، درست! این صنعت پولساز است درست! اما این موضوع دلیل نمیشود همه ما از صنعت ساختمان فقط پول بخواهیم؛ این صنعت را محل معیشت خود قرار دهیم اما کیفیت ساختمانها را به پول بفروشیم!؟
در جائی داستانی خواندم که حکایت امروز برخی از ماست. در این داستان آمده بود: معماری پیری(منظور معماران امروزی نیستند)، می خواست بازنشسته شود. او به کارفرمایش گفت میخواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانوادهاش لذت ببرد. کارفرما از اینکه معمار میخواست کارش را ترک کند، ناراحت شد. او از معمار پیر خواست که به عنوان آخرین کار، تنها یک خانه دیگر بسازد. معمار هم قبول کرد، اما کاملا مشخص بود که دلش به این کار راضی نیست. او برای ساختن این خانه، از مصالح بسیار نامرغوبی استفاده کرد و با بی حوصلگی، به ساختن خانه ادامه داد.
وقتی کار به پایان رسید، کارفرما برای وارسی خانه آمد. او کلید خانه را به معمار داد و گفت :” این خانه متعلق به توست. این هدیهای است از طرف من برای تو”. معمار یکه خورد. مایه تاسف بود! اگر میدانست که خانه ای برای خودش می سازد، حتما کارش را به گونه ای دیگر انجام می داد…
این داستان، حکایت امروز ماست زیرا بسیاری از ما برای کسب معیشت، میسازیم تا بفروشیم و همیشه تصور میکنیم این منازل مال دیگران است. در چنین شرایطی و با چنین رویکردی است که کیفیت ساختمانسازی، قربانی میشود.
شاید سخن امروز ما در سالروز زلزله بم، با سازمانهائی باشد که مسوول نظارت بر ساخت و سازها هستند. سازمانهائی که در حال حاضر دچار درگیریهای درون وبرون سازمانی شدهاند و اگر اینطور پیش برود، قطعا از مسیر اصلی خود خارج میشوند. باید زودتر ساختمانهای تهران را دریابیم اگر در این شهر زلزله آمد …
;
;
;
;